-
110.شاید مال امروز زندگی ات نیست!
جمعه 4 آبان 1397 00:23
مدتهاست که گوشه ذهنمه که این مطلب رو بنویسم اما امشب دیگه نشستم پای نوشتنش. وقتی که دانشجو بودم ، توی خوابگاه زندگی می کردم . خوابگاه ما به نسبت سایر خوابگاه ها واقعا خوب بود . اتاق های نسبتا بزرگ و سه نفره که هر کسی میز مطالعه و کمد دیواری خودش رو داشت و بچه ها هم که درس های زیادی برای خوندن داشتن و شیفت های زیادی...
-
۱۰۹.کانال
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396 23:38
هیچ وقت جایگزین اینجا نمی شود . فقط روزمره ها و موسیقی ها را اینجا میگذارم و اینجا هم خواهم نوشت . http://telegram.me/SaDispersed
-
108.از ناظم حکمت
شنبه 23 بهمن 1395 22:52
این پاراگراف کتاب دژخیم عشق یالوم مرا برد به این شعر : تنهایی چیزهای زیادی به انسان می آموزد اما تو نرو ، بگذار من نادان بمانم.
-
107.کاردستی : سرگرمی جدید
یکشنبه 17 بهمن 1395 12:13
اولین بار ، چهار هفته ی پیش بود . تصمیم گرفتم که برای تولدش برایش ریسه کاغذی درست کنم ، گوگل کردم :"ریسه تولد" و هزاران شکل دیدم که هیچ کدامشان قانعم نمی کرد . تصمیم گرفتم به ذهنم و به دستانم اجازه ی خطا کردن بدهم . کاغذ آچار رنگی خریدم و برش دادم . از بین ده رنگ این سه رنگ انتخابم برای سلیقه ی باوقار او بود...
-
106.خستگی مثبت
یکشنبه 17 بهمن 1395 11:53
اسفند که بشود ، ماراتن من هم برای امتحان شروع می شود . آخ که چه قدر سخت است اسفند زیبا را امتحان داشتن . امتحانم ، مجوزی برای شروع حرفه ام خواهد بود و مهری که به من اعطا خواهد شد و مرا در جایی که براش این مسیر تحصیلی را آمده ام ، خواهد نشاند . در ازای تمام خستگی های تحصیلی ، در ازای تمام ساعاتی که باید کار کنم و تمام...
-
105.گر نکوبی شیشه غم را به سنگ..
شنبه 16 بهمن 1395 00:44
بیشتر وبلاگ هایی که میخواندم ، کانالی شده اند . راستش خواندن کانال برای من حس خاصی ندارد ، کانال هایم هم همگی میوت اند و گاهی بر حسب نیاز میخوانمشان . هر جور که فکر می کنم نمی دانم چرا نمی توانم کانال داشته باشم و آنجا بنویسم ، شاید هیچ کس به اندازه ی خودم نمی داند که ننوشتنم به دسترسی سخت تر به وبلاگ نسبت به کانال...
-
104.روزهای سختی که بابت زیستنشان ممنونم!
یکشنبه 18 مهر 1395 18:37
نیکا جانم! حدود دو سال قبل نوشتم که دوست دارم بدانم داستان شروع شده یا حتی تمام شده تا بیایم و همه اش را برایت بنویسم . شاید باور نکنی اما هنوز هم نمی دانم . و حتی نمی توانم آرزو کنم که تمام شده باشد یا نشده باشد یا شروع بشود یا بفهمم که شروع شده بوده . فقط می توانم رها کنم و آرزو کنم .. هیچ . بگذریم.
-
۱۰۳. فال حافظ این بار..
یکشنبه 11 مهر 1395 02:20
بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید از یار آشنا سخن آشنا شنید ای شاه حسن چشم به حال گدا فکن کاین گوش بس حکایت شاه و گدا شنید خوش میکنم به باده مشکین مشام جان کز دلق پوش صومعه بوی ریا شنید سر خدا که عارف سالک به کس نگفت در حیرتم که باده فروش از کجا شنید یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان دل شرح آن دهد که چه گفت و چهها شنید...
-
102. به یاد عمو
سهشنبه 23 شهریور 1395 00:13
عمو جان! وقتی عکسی از خانه ی تازه ات - خانه ی ابدی ات - منتشر کردم در اینستاگرامم ، نگران اشتباه بودن کارم بودم . به هزاران دلیل اما در آخر منتشر کردم و بخش خیلی ناچیزی از آنچه که باید می گفتم را نوشتم . تو بهترین عموی من بودی و چه طور می توانستم حتی یک پست را به تو اختصاص ندهم و نگران مسائلی باشم که همیشه در شادی ها...
-
101.عذرخواهی
سهشنبه 23 شهریور 1395 00:05
دوست عزیزی که برای پست 91 من کامنت گذاشتی به نام سارا ، دستم خورد و کامنت شما پاک شد . معذرت خواهی می کنم . امیدوارم معذرت خواهی من رو بخونی.
-
100. از فیلم "من"
جمعه 12 شهریور 1395 16:03
فیلم "من" فیلمی بود با نمایشنامه ی قوی و بازیگران خیلی خوب اما فاقد پردازش و قالب مناسب . اگر بخواهم راجع به سلیقه ی شخصی خودم در مورد فیلم بنویسم باید بگویم که فیلم را دوست داشتم اما لازم می دانم که بنویسم که به نظرم فیلم در قالبی که بتواند فیلمنامه ی خوب را منتقل کند ریخته نشده بود . داستان فیلم راجع به...
-
99.همون سه حرفی معروف تر از درد!
سهشنبه 9 شهریور 1395 00:31
دست خودم نیست . عاشق که نباشم ، نوشتنم می خشکد ، درست مثل ریشه های رز در باغی که صاحبش مدتهاست که مرده است .
-
98. از کتاب مرشد و مارگاریتا
شنبه 6 شهریور 1395 18:51
بارها سعی کرده بودم که این کتاب را بخوانم اما موقعیت کتاب های دیگری را پیش روی من قرار داده بودو من بسته به شرایط روحی که داشتم از خواندنشان استقبال کردم . این دفعه کتاب را از دوستم قرض گرفتم که بخوانم . همان شبی که قرض گرفته شروع به خواندنش کردم . کتاب حاوی سه داستان اصلی است که با هم تلاقی می کنند . ( توضیحات خیلی...
-
97.وقت گذرونی با رفیق!
چهارشنبه 27 مرداد 1395 13:51
می خواستم با رفیق چندین و چند ساله م برم بیرون. تصمیم بر این شد که بریم بارکد رو تماشا کنیم. خب در واقع می تونم بگم فیلم تقلید خیلی ناشیانه ای بود از برخی از اتفاقات سریال breaking bad و اگر همون یکی دو تا مشکل اجتماعی که الان واقعاً وجود داره رو به تصویر نمی کشید ، بهش نمره صفر می دادم . روزی که خوندم فروشش یک...
-
96.از پندهای رفیقم پویان!
چهارشنبه 27 مرداد 1395 00:40
آنقدر بالغ تر از قبل هستم که بپذیرم چیزی که خوب است و من دوستش دارم، به اعتبار همین دوست داشتن من برای خودم زیباست،اگر دیگری نخواهدش، خدشه ای به آنچه من میبینم وارد نمی کند.
-
95.به یاد کتاب زندگی نو
سهشنبه 26 مرداد 1395 01:45
بعضی اوقات که با اتوبوس از شیراز برمیگردم ، شب های ساکت وآرام ، حس عجیبی دارم . حسی که هر بار تکرار می شود و تا حالا هرگز تکراری نشده است.حس شادی ریز پوستی با لایه های عمیق غم . شادی اش زیر پوستم می دود ، اما غمش در تمام وجودم جا افتاده و قدیمی ست. حسم را می شکافم ، اما هیچ از عصیانگری اش نمی شناسم . شب های ساکت وآرام...
-
94. دو سال مانده به پایان
دوشنبه 25 مرداد 1395 03:06
خوشبختی شاید برای هر کسی یک معنا داشته باشد اما واقعاً برای من روزی است که از خواب بیدار شوم و بنشینم و مقالات مرتبط با پایان نامه ی احتمالی ام را بخوانم. والله که عید من است .
-
93.بها
دوشنبه 25 مرداد 1395 02:58
سالهای قبل ، زمانی که یک دختر خام دبیرستانی بودم ، کات عاطفی داشتم . کات عاطفی که تا دو سال با عواقبش دست و پنجه نرم می کردم . من حافظه ی بلند مدت فوق العاده دارم و تمام وقایع با جزییات را به خاطر می آورم ، وقایعی که برایم تعریف میشود با تمام نام ها و جزییات تا سالها در ذهنم می ماند . اسم پسر خاله دوست دبستانم را به...
-
92.سوالاتی که برام وقتی Fringe دیدم ایجاد شد «2»
شنبه 23 مرداد 1395 20:19
این سریال با وجود اینکه بسیار مورد پسند من بود ، اما لازم می دونم که درباره ش یک ضعف رو مطرح کنم که فقط به جنبه های مثبت نپرداخته باشم . ضعف این بود: مشخص نشدن تعدادی از سوالات برای هیچ کس . وب سایتی که در ادامه گذاشتم ، چند تا سوال رو مطرح کرده که بعضیش سوال من بود و بعضیش نه و یه سری سوالات در ذهن من هست که مطرح...
-
91. لعنت خدا بر بلاگفا که هر چه او کرد!
شنبه 23 مرداد 1395 00:14
نشسته ام و میگردم بعد از مدتها ، هیچ وبلاگی که دوست داشته باشم بیشتر از یک پستش را بخوانم پیدا نمی کنم . تمام نویسنده هایی که دوستشان داشتم ، دیگر نمی نویسند و من نمی دانم اگر بخواهم جز سه چهار وبلاگی که دنبال می کنم چیز دیگری بخوانم باید کجا بروم.
-
90.در حال نوسان بین اضطراب زندگی و اضطراب مرگ
شنبه 23 مرداد 1395 00:04
اوتو رنک پویش مفیدی را نیز مطرح کرد ، تنش مداوم بین « اضطراب زندگی » و « اضطراب مرگ » که هر چه بیشتر برای درمانگر مفید فایده شد.از نظر او یک آدم در حال پیشرفت برای تفرد ، برای رشد و تحقق استعدادهای بالقوه خود می کوشد . اما اینها بهایی دارد ! فرد در سر برآوردن ، شکوفا شدن و برتری بر طبیعت ،با اضطراب زندگی ، تنهایی...
-
89.آرشیوخالی
جمعه 22 مرداد 1395 02:11
به آرشیو وبلاگم نگاه می کنم ، از مهر تا اسفند هیچ چیز ننوشته ام . هیچ اتفاقی را ثبت نکرده ام ، هیچ حسی را به یادگار نگذاشته ام . فقط زندگی کرده ام و رنج کشیده ام . با تک تک سلول هایم درد کشیده ام و قوی تر شده ام . ننوشتن دردناک است ، ننوشتن نگذاشتن هیچ نشانی برای برگشت است ، برای دنبال کردن و یافتن . هیچ چیزی ننوشته...
-
88. از موسیقی های Fringe
جمعه 22 مرداد 1395 01:56
یکی از نقاط خیلی مثبت سریال فرینج آهنگ هایی بودکه متناسب با موقعیت پخش میشد . سایتی در ادامه مطلب میگذارم تمام آهنگ هایی که پخش شده است را لیست کرده اما دو تا آهنگ بود که بسیار بسیار عالی پخش شد که می توانید دانلود کنید و بشنوید اگر نشنیده باشید: the friend of Mr Cairo / John & Vengelis the man who sold the world...
-
87.از کتاب خیره به خورشید
جمعه 22 مرداد 1395 01:33
کتابی که این روزها میخوانم کتابیست از اروین یالوم به نام خیره به خورشید.در کتاب به مسئله ی رویارویی با مرگ به عنوان یک عنصر محرک برای زندگی غنی تر پرداخته است . در کتاب راجع به تجربه های برانگیزاننده صحبت شده است. حالا این تجربه ها چه هستند ؟ تجربه هایی نظیر مواجه شدن با سرطان و مرگ عزیزان و یا بازنشستگی و بحران های...
-
86.سوالاتی که برام وقتی Fringe دیدم ایجاد شد «1»
چهارشنبه 20 مرداد 1395 12:25
اگر سریال رو دیدید و برای شما هم سوال پیش می اومد که سمبل هایی که میبینید معنیشون چی هست ، اطلاعات خیلی ساده ای رو می تونید پیدا کنید در سایتی که در ادامه مطلب گذاشتم پیدا کنید . http://www.fringepedia.net/wiki/Glyphs_code
-
85.از سریال Fringe قسمت پنجم
سهشنبه 19 مرداد 1395 23:51
قسمت هشتم فصل پنجم ، اولیویا رو به روی پیتر نشسته ، جفتشون داغدار هستند ، پیتر فناوری مشاهده گر ها رو به خودش منتقل کرده و در طول زمان ، قشر مخش خیلی پیچیدگی های بیشتری پیدا می کنه و بسیار باهوش تر میشه اما این مسئله با زوال دستگاه لیمبیک و به طور کلی احساسات همراه هست . اولیویا به پیتر میگه :"به زودی تو دیگه نمی...
-
84. از سریال Fringe قسمت چهارم
سهشنبه 19 مرداد 1395 23:27
توی قسمت دوم فصل پنجم اولیویا به دخترش حرفی میزنه که شاید ساده به نظر بیاد اما یکی از اخلاقی ترین و انسانی ترین حرف هایی هست که میشه زد. بهش میگه :" نذار اتفاقاتی که برات میفته تو رو بی رحم کنه . " این حرف از زبون کسی که بدترین سختی ها رو کشیده خیلی ارزشمنده . کسی که به توانایی همدردی با دیگران و حس کردنشون...
-
83.از سریال Fringe قسمت سوم
سهشنبه 19 مرداد 1395 23:19
و در اون لحظه توانایی تو در قربانی کردن همون مهره ست. fringe.season 4 . episode 21
-
82.بحث از این سریال حالا حالاها ادامه داره.
دوشنبه 18 مرداد 1395 16:13
به همه اونایی که برای اولین بار میخوان Fringe رو ببینن ، غبطه میخورم..
-
81.از سریال Fringe قسمت دوم
دوشنبه 18 مرداد 1395 16:09
Fringe.Season 4. episode 15