پـا بـرهنـه روی دیـوار دلـم

یادداشت های پراکنده

پـا بـرهنـه روی دیـوار دلـم

یادداشت های پراکنده

100. از فیلم "من"

فیلم "من" فیلمی بود با نمایشنامه ی قوی و بازیگران خیلی خوب اما فاقد پردازش و قالب مناسب . اگر بخواهم راجع به سلیقه ی شخصی خودم در مورد فیلم بنویسم باید بگویم که فیلم را دوست داشتم اما لازم می دانم که بنویسم که به نظرم فیلم در قالبی که بتواند فیلمنامه ی خوب را منتقل کند ریخته نشده بود . 



داستان فیلم راجع به زنی بود مبتلا به اسکیزوفرنی ( در حالی که هیچ کجای فیلم دقیقا این مضمون نشان داده نشد ) که در ذهنش زندگی دارد که در آن زندگی خلافکار است در حالی که در زندگی اش یک موزیسن است و مدرس موسیقی است .  این زن در ذهنش با کسی در رابطه است که به او در مورد سوژه هایی که برایشان کارهای خلاف انجام می دهد اطلاعات می دهد و فرای این ، هر شب پیتزا سفارش می دهد که تصور می کند درون پیتزا میکرو دیسکی وجود دارد که صدای فراتر او را از همه برحذر می دارد و به او می گوید که حتی کسی که به او اطلاعات می داده هم خائن به اوست . ( در حالی که عملاً این صدای ذهن خودش بود ) و فیلم در تمام مدت حول ذهن آذر ( با بازی لیلا حاتمی ) وتناقض و تضاد زندگی فردی و منزوی اش و زندگی ذهنش می گذرد . 

من فیلم هایی که مرتبط با مسائل و مشکلاتی با منشا روان را خیلی دوست دارم و به همین ترتیب این فیلم را و هم چنین شخصیت فردی آذر را دوست داشتم اما دوست داشتم بهتر قالب ریزی شده بود . همین که در سینمای ماجای موضوعات جدیدتر باز شده خودش جای شکر دارد و من امیدوارم این روال حفظ بشود و فیلم های بیشتری از قالب کلیشه ای فیلم های ایرانی دور شود . 

در ادامه ی مطلب مطلب کوتاه دیگری می نویسم راجع به فیلم و خوشحال میشوم اگر کسی نظری یا نقدی راجع به فیلم دارد برای من بنویسد .


 

ادامه مطلب ...

97.وقت گذرونی با رفیق!

می خواستم با رفیق چندین و چند ساله م برم بیرون. تصمیم بر این شد که بریم بارکد رو تماشا کنیم.

خب در واقع می تونم بگم فیلم تقلید خیلی ناشیانه ای بود از برخی از اتفاقات سریال breaking bad و اگر همون یکی دو تا مشکل اجتماعی که الان واقعاً وجود داره رو به تصویر نمی کشید ، بهش نمره صفر می دادم . روزی که خوندم فروشش یک میلیاردی شده ، ذهنم رفت به زمانی که آتش بس یک پر فروش بود!

92.سوالاتی که برام وقتی Fringe دیدم ایجاد شد «2»

این سریال با وجود اینکه بسیار مورد پسند من بود ، اما لازم می دونم که درباره ش یک ضعف رو مطرح کنم که فقط به جنبه های مثبت نپرداخته باشم . ضعف این بود: مشخص نشدن تعدادی از سوالات برای هیچ کس . 

وب سایتی که در ادامه گذاشتم ، چند تا سوال رو مطرح کرده که بعضیش سوال من بود و بعضیش نه و یه سری سوالات در ذهن من هست که مطرح نشده بود . 

  ادامه مطلب ...

88. از موسیقی های Fringe

یکی از نقاط خیلی مثبت سریال فرینج آهنگ هایی بودکه متناسب با موقعیت پخش میشد . سایتی در ادامه مطلب میگذارم تمام آهنگ هایی که پخش شده است را لیست کرده اما دو تا آهنگ بود که بسیار بسیار عالی پخش شد که می توانید دانلود کنید و بشنوید اگر نشنیده باشید:


the friend of Mr Cairo / John & Vengelis

the man who sold the world / David Bowie


 

ادامه مطلب ...

85.از سریال Fringe قسمت پنجم

 قسمت هشتم فصل پنجم ، اولیویا رو به روی پیتر نشسته ، جفتشون داغدار هستند ، پیتر فناوری مشاهده گر ها رو به خودش منتقل کرده و در طول زمان ، قشر مخش خیلی پیچیدگی های بیشتری پیدا می کنه و بسیار باهوش تر میشه اما این مسئله با زوال دستگاه لیمبیک و به طور کلی احساسات همراه هست .

اولیویا به پیتر میگه :"به زودی تو دیگه نمی تونی هیچی رو حس کنی ، نه در مورد من و نه در مورد اتا ."

پیتر در جوابش میگه :" وقتی داشتم با ویندمارک مبارزه می کردم ، اون آخرین صحنه ی ذهن اتا قبل از اینکه بکشدش رو نشونم داد ، اون به ما فکر می کرد ، به اون روزی که تو پارک بودیم قبل از حمله ی اونها ، قبل از اینکه همه چیز خراب بشه ، آخرین فکرش ، در مورد ما بود . من فردا می کشمش ، اگر این فناوری رو از خودم جدا کنم دیگه نمی تونم اینکار رو کنم ، متوجه هستی ؟"

اولیویا در ادامه میگه :" اگر فردا دیر باشه چی ؟ اگر اثرات اون فناوری دائمی بشه چی ؟ اتا از پیش ما نرفته پیتر ، ویندمارک اونو از ما نگرفته ، اون هنوز پیش ماست و جون منو با گلوله ای که بهمون داده بود نجات داد ، اون درون ما هنوز زنده ست و ویندمارک اینو هیچ کاری نمی تونه بکنه ، چون عشقی که الان می تونیم با اون تقسیم کنیم ، ربطی به فضا و زمان نداره ، حتی ربطی به اونها نداره . من می دونم قلب هامون شکسته و این دردناکه ، اما این چیزیه که ما رو انسان نگه می داره ."

پیتر میگه:" احساسات نقطه ضعف ماست ."

و اولیویا حرفی رو میزنه که به خاطرش تمام این خطوط رو نوشتم ، میگه :" نه پیتر ، اونها نقاط قوت ما هستند . چون تنها چیزیه که اونها ندارن ، حالا ما باید ارتباطمون رو با اتا حفظ کنیم و احساسی که بهش داشتیم رو نگه داریم ، وگرنه دوباره میمیره و از دستش میدیم ، نباید بذاریم اون پاک شه ، پیتر من نمیگم فراموشش کنی ، من میگم نذاری از فکرت بره .. "


84. از سریال Fringe قسمت چهارم

توی قسمت دوم فصل پنجم اولیویا به دخترش حرفی میزنه که شاید ساده به نظر بیاد اما یکی از اخلاقی ترین و انسانی ترین حرف هایی هست که  میشه زد. بهش میگه :" نذار اتفاقاتی که برات میفته تو رو بی رحم کنه . " 

این حرف از زبون کسی  که بدترین سختی ها رو کشیده خیلی ارزشمنده . کسی که به توانایی همدردی با دیگران و حس کردنشون معروفه در عین حال که قوی ترین کاراکتر کل سریال هست . خیلی خوبه اگر بتونیم این جوری باشیم و این مغایرتی با اینکه اشتباهاتمون رو تکرار نکنیم نداره . اشتباهاتمون رو تکرار نکنیم ، قوانین بازی رو یاد بگیریم  ، قوی باشیم اما نذاریم بی رحمی و بی احساسی رو قوی بودن و اداپت شدن برداشت کنیم . 

83.از سریال Fringe قسمت سوم


و در اون لحظه توانایی تو در قربانی کردن همون مهره ست.


fringe.season 4 . episode 21


80.از سریال Fringe قسمت اول

 اولیویا دانم : من درک می کنم شما فکر می کنید من زیادی احساساتی عمل کردم ، حالا اینو بذاریم کنار ، مردا همیشه در برابر زنایی که باهاشون کار می کنن ، همین فکر رو دارن ، بریم سر اصل مطلب . من احساساتی ام و احساسم رو با خودم به کارم آوردم ، اما این بهم انگیزه میده ، بهم اجازه میده بخشی از ذهن قربانیها باشم . چیزایی رو ببینم که اونها میبینن - حتی اگر نخوام یا اون چیزا منو بترسونن -اما فکر کنم ( در کل ) منو مامور بهتری می کنه . 


Fringe . season 1 . episode 6