پـا بـرهنـه روی دیـوار دلـم

یادداشت های پراکنده

پـا بـرهنـه روی دیـوار دلـم

یادداشت های پراکنده

85.از سریال Fringe قسمت پنجم

 قسمت هشتم فصل پنجم ، اولیویا رو به روی پیتر نشسته ، جفتشون داغدار هستند ، پیتر فناوری مشاهده گر ها رو به خودش منتقل کرده و در طول زمان ، قشر مخش خیلی پیچیدگی های بیشتری پیدا می کنه و بسیار باهوش تر میشه اما این مسئله با زوال دستگاه لیمبیک و به طور کلی احساسات همراه هست .

اولیویا به پیتر میگه :"به زودی تو دیگه نمی تونی هیچی رو حس کنی ، نه در مورد من و نه در مورد اتا ."

پیتر در جوابش میگه :" وقتی داشتم با ویندمارک مبارزه می کردم ، اون آخرین صحنه ی ذهن اتا قبل از اینکه بکشدش رو نشونم داد ، اون به ما فکر می کرد ، به اون روزی که تو پارک بودیم قبل از حمله ی اونها ، قبل از اینکه همه چیز خراب بشه ، آخرین فکرش ، در مورد ما بود . من فردا می کشمش ، اگر این فناوری رو از خودم جدا کنم دیگه نمی تونم اینکار رو کنم ، متوجه هستی ؟"

اولیویا در ادامه میگه :" اگر فردا دیر باشه چی ؟ اگر اثرات اون فناوری دائمی بشه چی ؟ اتا از پیش ما نرفته پیتر ، ویندمارک اونو از ما نگرفته ، اون هنوز پیش ماست و جون منو با گلوله ای که بهمون داده بود نجات داد ، اون درون ما هنوز زنده ست و ویندمارک اینو هیچ کاری نمی تونه بکنه ، چون عشقی که الان می تونیم با اون تقسیم کنیم ، ربطی به فضا و زمان نداره ، حتی ربطی به اونها نداره . من می دونم قلب هامون شکسته و این دردناکه ، اما این چیزیه که ما رو انسان نگه می داره ."

پیتر میگه:" احساسات نقطه ضعف ماست ."

و اولیویا حرفی رو میزنه که به خاطرش تمام این خطوط رو نوشتم ، میگه :" نه پیتر ، اونها نقاط قوت ما هستند . چون تنها چیزیه که اونها ندارن ، حالا ما باید ارتباطمون رو با اتا حفظ کنیم و احساسی که بهش داشتیم رو نگه داریم ، وگرنه دوباره میمیره و از دستش میدیم ، نباید بذاریم اون پاک شه ، پیتر من نمیگم فراموشش کنی ، من میگم نذاری از فکرت بره .. "