ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
«زن من هفده سال پیش از دنیا رفت ، سوامیجی . حالا دیگر فکر نمی کنم برای او غمگین باشم . از چیزی هم عصبانی نیستم.»
« اگر غمگین نیستی ، اگر خشمگین نیستی . پس باید در آرامش باشی . هستی ؟ یعنی به خاطر آنکه آرامش داری به اینجا می آیی؟»
وینود ساکت شد . سوامیجی سرش را تکان داد .
«نه این خشم است . خشمی آن چنان پنهان ، در عمق جانت که قادر به دیدنش نیستی . خشم از اینکه زندگی ات به غارت رفته ، خشم از اینکه قدم به این راه گذاشته ای بی آنکه حق انتخاب داشته باشی . خشم برای آنکه از تو نخواستند انتخاب کنی ، احساس می کنی اگر به خودت واگذار می کردند راه بهتری را انتخاب می کردی . راه ساده تر ، آسان تر ، نه این راه پسرم که پر از رنج بوده و هنوز هم هست ، این همه رنج بردی و به جایی که می خواستی نرسیدی . »
مرگ ویشنو / مانیل سوری / پرتو اشراق / نشر ناهید