پـا بـرهنـه روی دیـوار دلـم

یادداشت های پراکنده

پـا بـرهنـه روی دیـوار دلـم

یادداشت های پراکنده

22.لحظه به لحظه تمرین ایمان...

دفتری که توش رازها و لحظه های خاصش رو می نویسه رو برداشتم . نخوندم اصلا . فقط برگه ی جدید رو باز کردم ، اولین برگه بعد از نوشته های خودش براش نوشتم.

براش نوشتم که هزار سال صبر کردم . یک چیز دیگه هم نوشتم و دفتر رو گذاشتم توی کتابخونه ش.

مطمئنم هنوز نخوندتش . 

وقتی بخوندش دلش می لرزه و اون ثانیه از ته دلش برام دعا می کنه ، شاید به خاطر دعاهای قلب مهربونش شد.

کی می دونه ؟


نظرات 1 + ارسال نظر
نیلوفر جمعه 1 آبان 1394 ساعت 23:03 http://LEETEER.BLOGFA.COM

چه خوبه همه چی خدارو شکر :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.