ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
برای منم همین طور . شاید تو هیچ وقت سابینا نبودی ( که به قطع نبودی !) اما هیچ کس جز خودمن نمی تونه متوجه بشه اون حسی که من به تو داشتم چقدر روزنه های مهمی تو زندگیم باز کرد و چه طور یهو ورق زندگیم بعد از اون ابراز علاقه به تو برگشت و همه چیز عوض شد . نه که بگم بدتر شد یا بهتر شد یا هر چیزی . یهو جوری شد که نبوده و من این رو دوست داشتم . پای آدم های جالبی رو به زندگیم باز کرد ، کتاب های قشنگی رو وارد زندگیم کرد ، فیلم های فوق العاده ای رو توی مسیرم گذاشت که اگر حس من به تو نبود معلوم نبود کی می تونستم آماده ی دریافتنش باشم - اگر فرض رو بر این بذاریم که قرار بود روزی آماده ش باشم - و شاید برای همینه که من به جرئت می تونم بگم تو یکی از قشنگ ترین و مهم ترین اتفاقاتی بودی که برای من افتاد و می دونم رد و پای آدمی که شدم و اونچه رو که تجربه کردم تا آینده های خیلی دور کشیده میشه .