پـا بـرهنـه روی دیـوار دلـم

یادداشت های پراکنده

پـا بـرهنـه روی دیـوار دلـم

یادداشت های پراکنده

17.جنگ و هیچ کلمه ی اضافه ای.

کلاس اول دبستان که بودیم ، اولین درس این بود :" بابا آب داد" . بابا آب داد تا دیگر تشنه نباشم و بابا آب داد تا بتوانم با آب بازی کنم و در آب شنا کنم و با کشتی روی آب به مسافرت بروم و شاد باشم . بابا آب داد تا گلدان های باغچه خشک نشوند . اما در هیچ کتاب درسی هیچ کجای دنیا کسی نگفت که  آب می تواند آرامگاه هم باشد . بابا ممکن است ما را روی آب ببرد و دیگر هرگز برنگردد . در هیچ کتابی درسی نخواندم که زندگی از هر آیین و عقیده ای ارزنده تر است و زندگی تنها عقیده ای است که می توانم در راه آن بمیرم و زندگی تنها فردی است که برای حمایت از او می توان جان داد و زندگی خودم و تمام انسان هایی که زندگی دارند تنها دینی است که باید برایش عبادت کنم. 

 

کودک تر از آن بودم که بدانم آب چه سنگدل هم می تواند باشد - درست مثل آدمی که جز زیان کار بعید است که باشد - و بابا یک روز که می خواست زندگی را به آب به امانت بسپارد ، زندگی در دستان لطیف آب چکه چکه روان شد و در هیچ کتاب درسی نخواندم که جنگ هر نوعش بد است . جنگ برای عقیده بد است . برای فرد بد است . برای گروه و ارگان و منطقه بد است . جنگی که در آن کودکان باشند نابخشودنی است . جنگی که زندگی کسی را نزیسته کند بی عدالتی است . در هیچ کتابی نیاموختنم که پیرو مکتب زندگی باشم و زندگی ام را دوست بدارم و هرگز زندگی دیگری را از او به هیچ علتی نستایم . 

 

میان زنگ های تفریح امضای تسلیحات جنگی ، بمب ، موشک ،  دست فشردن برای جنگ هایی که چون جنینی منتظر تولد صبر کردن نمی توانستند ، آنقدر نوشتنی نانوشته شد ، که کسی یادش رفت در کتاب اول دبستان ، درس اول ، بنویسد بابا آب داد . اشک هم آب است . 

 

 

پینوشت : بختیار علی نویسنده ی کرد کتاب آخرین انار دنیا می نویسد :" جنگ رنج های دنیا را زیادتر می کند ، حتی اگر جنگ علیه بدها هم باشد ، دست آخر دنیا را می آلاید . حتی اگر برای عدالت هم باشد ، دست آخر دنیا را از غم و بی عدالتی پر می کند ."

13.من شکوفه ام تو بهار

کاش جسم داشتی و من در آغوشت می کشیدم.




11.فیلم بی ربط به پست نیست .

زندگی ، از هر آیینی ارزنده تره .

زندگی از هر چیزی مهم تره .

زندگی همه چیزه.

یادت نره نیکا !






باید زنده باشی تا بفهمی در جهان ما ، در هستی ای که زندگی ما توش قرار گرفته و خرد لایتناهی این هستی ، خداوند هست و همه ی ما در خردیم و به سوی خردیم . هرکسی در توان خودش . نمی دونم بعد از مرگ چه نوع هستی ای تجربه می کنیم اما دوست دارم حتی اگر نیستی محض بود ، لحظاتی رو حس کنی در دستان کارگردانی صبور و ماهر . کارگردانی که هر روز فیلم نامه رو عوض می کنه بسته به چیزی که تو انتخاب می کنی ، هر روز ترتیب اتفاقاتت رو برات میچینه ، هر روز هر چیزی بخوای بهت میده اگه لیاقت داشتنش رو ثابت کنی اما هرگز گیج نمیشه و هرگز از مسیر خیر و خرد بیرون نمیره .


اما لطفاً !

راجع به اینکه کارگردان داره برای بقیه ی نقش ها چه کار می کنه ، نظرت رو برای خودت نگه دار . هر کسی چه بخواد چه نخواد توی این چرخه هست ، دوستنش کمکت می کنه راحت تر بری جلو ، ندونستنش هم ایرادی نداره چون به هر حال این خرد لایتناهی برای همه بخشنده است و برای همه جایی داره چه بخوای یا نه اما دونستن قوانین ، دونستن مسیر ، کمکت می کنه راحت تر زندگی کنی . اینکه بدونی قطعات پازل کنار همدیگه قرار می گیرن اما نه دقیقاً به صورتی که تو دوست داری ، کمکت می کنه نشانه هایی که برای درست یا غلط بودن مسیرت میبینی رو راحت تر تشخیص بدی . یک جایی هست ، اسمش نه روحه ، نه قلبه نه مغزه نه هیچ چیز دیگه ، اسم خرد هست و داخل تو هستش که اگه آروم و صالح باشی ، بهت راه رو نشون میده . فعالش کن . گفتم خرد ، اسمش خدا هم ممکنه باشه . اسامی دیگه هم داره ، اصلش هم فرقی نداره . موجودیتش به اسمش بستگی نداره . 

 

ببین زندگی قشنگه . فارغ از غم ها و دردهاش . اما چیزی واقعاً با شکوهیه . حتی اگه از نیستی شروع بشه و به نیستی ختم بشه . حتی اگه یک شمع باشه در برابر یک عظمت تاریکی مطلق ، بازم قشنگه . اگه توش یک روز بتونی خوشحال باشی .

میلیاردها هستی داریم که هیچ وقت به درک خودشون نائل نشدن که بفهمن من خوشحالم ، من ناراحتم ، من مضطربم یعنی چی .

من شخصاً به نظرم این درک قشنگه . درک هستی قشنگه . اما امیدوارم تو هم نظرت با من همسو باشه .

8.اول اون دورانی که توکتاب دینی ها میگفتن!

ترس های اگزیستانسیال مدفون شده در برابر جسارت دیوانه وار و خستگی ناپذیر ، دارند کم کم سر بر می آورند .ترس های از دست دادن ، نرسیدن ، نشدن ... ترس های عدم امنیت و شناخت.


ترس های لعنتی اگزیستانسیال. 

6.باب هشتم غزل غزل های سلیمان

سال چهارم و قسم به سال چهارم آنگاه که دم بر می آورد . 



" تو سخت استوارى، آرى اى نگارین ِ من!

همچون حصارى با کنگره‏ هاى سیمین ، تزلزل ناپذیرى

و چونان دروازه ا‏ى از چوب ِ سدر که به سیم و زر اندوده باشند پاى در جائى."



5. چه زمانی؟

دوباره سخن می‌گویم
از شوقِ زندگی
تا شماری بدانند:
زندگی گرم نیست
می‌توانست اما گرم باشد

از آن پیشتر که بمیرم
دوباره سخن می‌گویم
از عشق
تا عده‌یی بگویند:
عشق بود
عشق باید که باشد

از آن پیشتر که بمیرم
دوباره سخن می‌گویم
از اقبالِ دل‌بستن به خوشبختی
تا پاره‌یی بپرسند:
چیست خوشبختی
چه وقت بازمی‌آید خوشبختی؟

 

اریش فرید

4. از نزار قبانی .

با عشق توست که می پیوندم

به خدا، زمین، تاریخ، زمان،

آب، برگ، به کودکان آن گاه که می خندند،

به نان، دریا، صدف، کشتی

به ستاره ی شب آن گاه که دستبندش را به من می دهد،

به شعر که در آن خانه دارم و به زخم که در من لانه کرده.

2.بود که لطف ازل رهنمون شود !

" این نیروی خیرخواه به من میگه که دلیلی برای ترسیدن وجود نداره . "



اما من می ترسم.من بازیگری تازه کار در دستان کارگردانی قدر و امین . در دست کارگردانی که هیچ سکانس تصادفی ندارد . هیچ قطعه ای اضافه برای پازلش ندارد . اما نقش پازل را هر ثانیه تغییر می دهد .

 من می ترسم . اما تونگذار که این ماجرا به سر بیاید . بگذار بشود . کمکم کن که بشود.

 

چه بگویم ای همیشه بود و همیشه یافتنی !

 نگذار که این ماجرا به سر بیاید . قدرت بده . صبر و جسارت . 

می ترسم .

می ترسم این ماجرا به سر بیاید و من گمت کنم . 

 

 

مهم ترین اتفاق زندگی من !

 نگذار که بترسم ! نگذار که به سر بیاید . نگذار گمت کنم .

نگذار و راه بساز . راه بکار . راه بیافرین !

 نگذار...


پینوشت: دیالوگ و تصویر از فیلم  American Beauty  و عنوان از حافظ .