پـا بـرهنـه روی دیـوار دلـم

یادداشت های پراکنده

پـا بـرهنـه روی دیـوار دلـم

یادداشت های پراکنده

29.صحرای محشره!

خیلی سخت است آن روزی که از خواب بیدار شوم و بفهمم داستانی که بیش از هر چیزی در جهان دوست داشته ام تمام شده است و من نمی دانستم .

کتاب باز باشد اما داستان تمام شده باشد با هراس اینکه ممکن است فرصتی دست ندهد برای یک خداحافظی بامعنا .

نظرات 2 + ارسال نظر
دریا دوشنبه 3 اسفند 1394 ساعت 12:43 http://armani84.blogsky.com

سانی جان منم دوباره استارت زدم به نوشتن ....حیفم میاد ثبت نکنم روزهایی از این شازده کوچولویم را...
دیدم تو هم می نویسی خوشحال شدم ....بنویس سانیای عزیز ...بنویس ...نوشتن ات نعمت بزرگی است برای ما...

آره .. البته سختم شده نوشتن . نمی دونم چی بنویسم ..

neda یکشنبه 2 اسفند 1394 ساعت 22:14

عزیزمی، خوش قلم

ندا . کجایی ؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.