کتابی که این روزها میخوانم کتابیست از اروین یالوم به نام خیره به خورشید.در کتاب به مسئله ی رویارویی با مرگ به عنوان یک عنصر محرک برای زندگی غنی تر پرداخته است . در کتاب راجع به تجربه های برانگیزاننده صحبت شده است. حالا این تجربه ها چه هستند ؟
تجربه هایی نظیر مواجه شدن با سرطان و مرگ عزیزان و یا بازنشستگی و بحران های میانسالی و حتی کات عاطفی . موضوعی که ذهنم را مشغول کرده است این است که باید یاد بگیریم از تجارب ساده تر هم به عنوان تجربه های برانگیزاننده استفاده کنیم . مثلاً کات عاطفی در برابر سرطان شاید موضوع خیلی مهمی به شمار نیاید ، اما می توانیم از آن استفاده کنیم . کات عاطفی می تواند بعد از طی مرحله ی پذیرش گامی باشد برای اینکه آدم بهتری بشویم ، اشتباهاتمان را بشناسیم و تکرار نکنیم یا کمکمان کندکه یاد بگیریم خودمان را جدا از روابطمان تعریف کنیم و از ناراحتی و اندوهمان استفاده کنیم تا صبر و تحمل را در خودمان افزایش بدهیم و غنا و معنا به زندگی مان اضافه کنیم . حالا مسئله در شرایط دیگر هم می تواند همین باشد . اصل مطلبی که می خواستم بگویم این بود که شاید بتوان راهی پیدا کرد که بدون بزرگنمایی اغراق گونه یک مسئله ، بتوانیم از بحرانمان استفاده کنیم تا بهتر زندگی کنیم.
اگر سریال رو دیدید و برای شما هم سوال پیش می اومد که سمبل هایی که میبینید معنیشون چی هست ، اطلاعات خیلی ساده ای رو می تونید پیدا کنید در سایتی که در ادامه مطلب گذاشتم پیدا کنید .
قسمت هشتم فصل پنجم ، اولیویا رو به روی پیتر نشسته ، جفتشون داغدار هستند ، پیتر فناوری مشاهده گر ها رو به خودش منتقل کرده و در طول زمان ، قشر مخش خیلی پیچیدگی های بیشتری پیدا می کنه و بسیار باهوش تر میشه اما این مسئله با زوال دستگاه لیمبیک و به طور کلی احساسات همراه هست .
اولیویا به پیتر میگه :"به زودی تو دیگه نمی تونی هیچی رو حس کنی ، نه در مورد من و نه در مورد اتا ."
پیتر در جوابش میگه :" وقتی داشتم با ویندمارک مبارزه می کردم ، اون آخرین صحنه ی ذهن اتا قبل از اینکه بکشدش رو نشونم داد ، اون به ما فکر می کرد ، به اون روزی که تو پارک بودیم قبل از حمله ی اونها ، قبل از اینکه همه چیز خراب بشه ، آخرین فکرش ، در مورد ما بود . من فردا می کشمش ، اگر این فناوری رو از خودم جدا کنم دیگه نمی تونم اینکار رو کنم ، متوجه هستی ؟"
اولیویا در ادامه میگه :" اگر فردا دیر باشه چی ؟ اگر اثرات اون فناوری دائمی بشه چی ؟ اتا از پیش ما نرفته پیتر ، ویندمارک اونو از ما نگرفته ، اون هنوز پیش ماست و جون منو با گلوله ای که بهمون داده بود نجات داد ، اون درون ما هنوز زنده ست و ویندمارک اینو هیچ کاری نمی تونه بکنه ، چون عشقی که الان می تونیم با اون تقسیم کنیم ، ربطی به فضا و زمان نداره ، حتی ربطی به اونها نداره . من می دونم قلب هامون شکسته و این دردناکه ، اما این چیزیه که ما رو انسان نگه می داره ."
پیتر میگه:" احساسات نقطه ضعف ماست ."
و اولیویا حرفی رو میزنه که به خاطرش تمام این خطوط رو نوشتم ، میگه :" نه پیتر ، اونها نقاط قوت ما هستند . چون تنها چیزیه که اونها ندارن ، حالا ما باید ارتباطمون رو با اتا حفظ کنیم و احساسی که بهش داشتیم رو نگه داریم ، وگرنه دوباره میمیره و از دستش میدیم ، نباید بذاریم اون پاک شه ، پیتر من نمیگم فراموشش کنی ، من میگم نذاری از فکرت بره .. "
توی قسمت دوم فصل پنجم اولیویا به دخترش حرفی میزنه که شاید ساده به نظر بیاد اما یکی از اخلاقی ترین و انسانی ترین حرف هایی هست که میشه زد. بهش میگه :" نذار اتفاقاتی که برات میفته تو رو بی رحم کنه . "
این حرف از زبون کسی که بدترین سختی ها رو کشیده خیلی ارزشمنده . کسی که به توانایی همدردی با دیگران و حس کردنشون معروفه در عین حال که قوی ترین کاراکتر کل سریال هست . خیلی خوبه اگر بتونیم این جوری باشیم و این مغایرتی با اینکه اشتباهاتمون رو تکرار نکنیم نداره . اشتباهاتمون رو تکرار نکنیم ، قوانین بازی رو یاد بگیریم ، قوی باشیم اما نذاریم بی رحمی و بی احساسی رو قوی بودن و اداپت شدن برداشت کنیم .
و در اون لحظه توانایی تو در قربانی کردن همون مهره ست.
fringe.season 4 . episode 21
به همه اونایی که برای اولین بار میخوان Fringe رو ببینن ، غبطه میخورم..